نتایج جستجو برای عبارت :

عصرِ دل‌انگیز

شاید قدیمی ها شب که می شد ، سرِ یک ساعتِ مقرری ، چراغِ گردسوز یا
شمع را خاموش می کردند و در سکوتِ مطلق و آرامشی سنتی و اصیل ، چشمانشان را
می بستند و خیلی راحت ، خوابشان می برد !قدیمی ها ، دغدغه و نگرانی هایشان کمتر بود ،قدیمی ها ، دلشان خوش تر و زندگی هایشان بهتر بود !زمانِ ما فرق دارد !ما در عصری پر از دلهره سِیر می کنیم ،عصرِ بحران ،عصرِ بی ثباتی !اینجا نه از آن حال و هوایِ اصیل ، خبری هست ،نه از آن جمعِ صمیمی و حمایتِ خالصانه !ما در بی پناه ترین
تا اومدم بیرون چند قطره بارون افتاد روی صورتم. یاد حرف مریم افتادم. گفته بود «احتمالا تو زندگی قبلیت یا ابر بودی یا بارون». اون موقع به حرفش خندیدم اما الان به این فکر می‌کنم که چقدر معجزه نیازه که هر وقت غمگینم بارون بیاد؟ می‌باره و قلبِ شکسته‌م رو تسکین می‌ده. سرقولش هست. همیشه. حتی تو یه عصرِ تابستونی.
به وقتِ بارونِ عصرگاهیِ بی‌وقتِ تهران
بیستِ
تیرِ
نود و هشت
کافه‌چی شده‌ام. مشتری‌هایم هر کدام حالی دارند و هوایی. یکی‌شان همیشه شِیک می‌خورد، یا هات چاکلت، یا نهایت کاپوچینو مدیوم. می‌پرسم شب کدام است؟! سر می‌گرداند. نگاهم می‌کند. درنگ می‌کند. با صدایی به آهستگیِ نفس می‌گوید: «یه چیز تلخ‌تر... غلیظ‌تر... دارک... سنگین‌ترین چیزی که تو دست و بال‌ت پیدا میشه...» می‌دانم چه می‌خواهد. می‌روم. هنوز صدای نفس‌هایش می‌پیچد توی گوشم...
چشم‌هایم را باز می‌کنم. بی‌کافه‌ام، بی‌مشتری...
پ.ن: این‌جانب، از
 
سلام 
این وبلاگ دوستم هست. 
http://asrehzoohoor.blog.ir/
وبلاگ « عصر ظهور » وبی با اهمیت در زمینه اعتقادی _ ایمانی _ایرانی  *** با بهره‌گیری از پند و حرف و عملِ بزرگانِ به واقع بزرگ بخصوص امام علی ع و امام صادق ع و دیگر بزرگان ؛ از ایام ماضیه تا عصرِ حالیه,
،،،،،،، دنبالش کنید و به قسمت   « تقبل نماز و روزه استیجاری » سر بزنید. 
ادامه مطلب
اسیرِ سایه ی نحسی شدیم به اسمِ "غم"
اسیر سایه ی شومی که سال ها
پا به پای عمرمان قدم گذاشت و ماند و نرفت؛
زدند و زخمش روی جسممان ماند،
کشتند و غَمَش روی دلمان ماند،
پرواز کردند و غمِ سقوطشان لرزه به تنمان انداخت،
صبح به صبح،
چشم باز کردیم و شنیدیم
اخبارِ منحوسی را که ریشه به قلبمان زد،
ما 
گرفتاریم
به پرواز های از مبدا معلوم
تا مقصدی نامعلوم،
دچاریم
به اضطراب های منتهی شده به تلخی،
به خوشی هایی که هنوز از راه نرسیده فراموششان میکنیم،
توی این بر
13/09/1397
حوالیِ ساعتِ 16:00
 
پ ن: اون روزو یادمه، جدّاً یادِ غروبای پشتِ‌بوممون بخیر... حتی اگه بهشتم برم هوسِ دیدنِ اون غروبای خوشگل و اون آسمونِ بی نظیر از کَلّم نمیپّره. 
پ ن 2: تو دفترچه‌ی دوخت طبق فرمت همیشگی نمینوشتم و مثلا تو این note، زمانو ننوشتم که احتمالا حوالیِ ساعت چهار بعد از ظهر بوده، چون بعدش به سرعت تاریک میشد و عصری نمیموند دیگه :) 
پ ن 3: خونه ی آخرمون، تقریبا تنها ساختمونِ مسکونیِ سرِ چهارراهِ دانشجو بود و دو سال طبقه ی همکفِشو داش
نمی‌دونم شما هم بچه بودید Rise of Nations بازی می‌کردید یا نه؟
و نمی‌دونم آیا شما هم از خوندن کتاب‌های داستانی و روایت‌های انقلاب ۵۷ مثل من لذت بردید یا نه؟ یا از دیدنِ صحنه‌های به خیابان آمدن مردم در بهمن ۵۷؟ دیدن شادیِ چهره‌‌های ساده مردم؟ دیدن پیروزی؟
احساس می‌کنم دوباره انقلاب شده. ولی این‌بار ایران و تمام متحدانش انقلاب کردند. 
انقدر این شادی و شعفی که توی چهره مردم می‌بینم قشنگه، انقدر همه چیز باعث افتخارمونه، انقدر دل دل می‌کنم که ز
سلامی چو بوی خوش آشنایی


بدان مردم دیده روشنایی
چه کسی فکر می‌کرد در سالِ ۲۰۲۰ میلادی، در عصرِ تلگرام و فیسبوک و توییتر، هنوز هم وبلاگ‌نویسی روی بورس باشد و کسانی پیدا شوند که برای به اشتراک‌گذاری حرف‌ها و عقایدشان وبلاگ را به سایر وسایلِ ارتباطی ترجیح دهند. چند سالِ پیش بود که مطلبی خواندم با عنوانِ وبلاگ‌نویسی مُرده است اما وبلاگستان هنوز هم زنده و زایا و پویا است. هر چند به لحاظ کیفی نسبت به سال‌های طلایی وبلاگستان اُفتِ قابلِ توجهی
اول اردیبهشته و نود و هشت هم دیگه نو نیست اونچنان.
تو عید، به تاریخ 04-01-1398 طبق برنامه ی قبلی نامزد کردیم و مابقی عید عین برق و باد گذشت. البته من که دیگه مدرسه و دانشگاه نداشتم و برام مهم نبود تموم شدنش. یه کم نگرانِ بهار زودگذرِ منطَقَمون بودم که به لطف بارونا دیرتر گذشت.
بعد از تعطیلات عید کم کم نوشتن پروژه رو شروع کردم، از نوزدهم شروع کردم و تا بیست و نهم کلی پیش بردمش و الان دیگه یه کم خیالم راحت تره بابتش.
خیلی وقت بود تو وبلاگ ننوشته بودم، د
به نام خدا
 
رفته بودم حموم ، یهو آب رفت گوشم. یاد چند سال پیش افتادم. یک روزِ تابستانی در حوضِ حیاطمان کلی آب بازی کردم. و غافل از آبِ رفته به گوش، عصرِ همان روز ، آبِ درونِ گوشم چرک کرده بود و دردِ بسیار بسیار بدی داشت . دردی که از ناحیه داخلیِ گوش و وسط سَرَم بود و غیرِ قابلِ لمس. برای تسکین درد هر کاری کردم، بالا پایین پریدم .دور حیاط دویدم ؛ فائده ای نداشت. مادرم پشتِ گوشم زنجبیل کشید و خوابیدم . کمی بعد آب خارج شد و آن دردِ سخت برطرف شد. هنوز با
سریال The Boys «پسران» گرچه پُر از ابرقهرمانانِ دروغین است، اما خودِ سریال همچون ابرقهرمانِ راستینی است که با روایتِ ضدجریانِ اصلی‌اش، ما را از چنگالِ مارول و دی‌سی نجات می‌دهد. در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که ابرقهرمانان قله‌های شهرت و محبوبیت را درنوردیده‌اند و به عضو جدایی‌ناپذیر هنر هشتم تبدیل شده‌اند. فیلم‌ها و سریال‌هایی ابرقهرمان‌محور که بر اساس کمیک بوک‌ها یا بدون الهام‌گیری از آن‌ها تولید می‌شوند، عضو جدایی‌ناپذیر صنعت تصا
امروز یک شنبه‌ست و بازم نرفتم. الان یک ماه و یک روزه که اینجائم. فک کنم فردا برم.
صب شهر کار داشتم و آژانس صدا زدم که برم. دانشگاهمون تو شهرکه و به جز ترمِ یک، بقیه ی ایامِ اینجا رو شهرک زندگی کردیم. فاصله ی شهرک تا شهر تقریبا 8-9 کیلومتره.
وسط راهم به شهر که بودم، حس کردم یه چیزی غیرطبیعیه. نگا کردم دیدم جوراب پامه با دمپایی! کفشمو واکس زده بودم ولی فراموش کرده بودم بپوشم. عجب. لباس های نسبتاً رسمی، با دمپایی، به سمتِ مرکزِ شهر. البته جورابامو در آ
دعوتِ یار شنیدند شهیدان نراقجانب جبهه دویدند شهیدان نراقتربیت یافتهٔ مکتب ایمان و جهادیار قرآن مجیدند شهیدان نراقهشت وهشتاد دلاور عَلَم عشق به دوشهمگی ناب٘ شهیدند شهیدان نراقهفت گمنام و یکی زینبی از آن آمارداده جان عرض خریدند شهیدان نراقبیست و یک سال مکّرر شده ز آنان تجلیلجلوهٔ صبح سپیدند شهیدان نراق
هان حضور شهدا را ز دل احساس کنیددور این سفرهٔ عیدند شهیدان نراقفارغ از غفلت و نومیدی و بی تدبیریمرد تدبیر و امیدند شهیدان نراقاین شعور اس
مذمّت تاجگذاری رضاخان میرپنج
از مرحوم آیت‌الله حاج شیخ یوسف جیلانی  
(زندگینامه)
 
علم در این عصرِ هنر، علّه شد
جهل به ما از همه سو حمله شد
روز سیه‌بختی ما جمله شد
چرخ به کام امم سِفله شد
 
تاج کیانی به سرِ فَعله شد
 
 
تا که معارف شده ز اهل فجور 
معرفت و علم بود در کُسور
کار بلد یکسره نبش قبور
شهر شده مصطبه‌ای از شرور
 
مسجد ما مسخره‌الدوله شد
 
 
راه برِ راه، غلط شد غلط شد
کشور و این شاه، غلط شد غلط
خرمن بی‌کاه، غلط شد غلط
سال و مه و گاه، غلط ش
 
سلام 
این وبلاگ دوستم هست. 
http://asrehzoohoor.blog.ir/
 
وبلاگ « عصر ظهور » وبی با اهمیت در زمینه اعتقادی _ ایمانی _ایرانی  *** با بهره‌گیری از پند و حرف و عملِ بزرگانِ به واقع بزرگ بخصوص امام علی ع و امام صادق ع و دیگر بزرگان ؛ از ایام ماضیه تا عصرِ حالیه 
 
دنبالش کنید و به قسمت   « تقبل نماز و روزه استیجاری » سر بزنید. 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام واحترام خدمت دوستان و بازدیدکنندگان گرامی.
تعدادی از افرادبسیار نیازمند و بسیار بسیار مورد اعتما
اول آنکه چیزی در این فورانِ بی‌وقفه‌ی خودبه‌اشتراک‌گذاری‌ از دست رفته است. هرچه می‌خوانیم به اشتراک می‌گذاریم، هرچه گوش می‌کنیم به اشتراک می‌گذاریم، هرچه حال و قال داریم به اشتراک می‌گذاریم. خود به مثابه‌ی یک راز، چونان تاریکیِ پشتِ جنگل: زیبا و عمیق، از دست رفته است. نمی‌توانیم مالکِ حال‌هایی باشیم که در آنی از زمان فقط خود در عمقِ آن غوطه‌وریم. هر حالی را بی درنگ، با کمینه عمقی، در معرض دید می‌گذاریم. بدتر آنکه دیگر نمی‌خوانیم ب
اول آنکه چیزی در این فورانِ بی‌وقفه‌ی خودبه‌اشتراک‌گذاری‌ از دست رفته است. هرچه می‌خوانیم به اشتراک می‌گذاریم، هرچه گوش می‌کنیم به اشتراک می‌گذاریم، هرچه حال و قال داریم به اشتراک می‌گذاریم. خود به مثابه‌ی یک راز، چونان تاریکیِ پشتِ جنگل: زیبا و عمیق، از دست رفته است. نمی‌توانیم مالکِ حال‌هایی باشیم که در آنی از زمان فقط خود در عمقِ آن غوطه‌وریم. هر حالی را بی درنگ، با کمینه عمقی، در معرض دید می‌گذاریم. بدتر آنکه دیگر نمی‌خوانیم ب
انگشتر حضرت سلیمان با نام انگلیسیِ King Solomon's Ring کتابی درباره رفتارشناسی جانوری برای مخاطب عمومی  بوده و نویسنده کتاب، کنراد لورنتس، برنده جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی و یکی از بنیانگذاران رفتارشناسی جانوری ه که خاطرات تعاملاتش رو با حیواناتی که مورد مطالعه ش بودند با عنوانِ جالبِ "انگشتر حضرت سلیمان" نوشته.نویسنده در مقدمه کتاب، داستان حضرت سلیمان و صحبتش با حیوانات رو تعریف کرده و ابتدا از تحریف کتاب مقدس و تبدیلِ "صحبت از مرغان و جانورا
1- اگر هیچ‌کدامتان هنوز از اینجا رد می‌شود، برایم یک راه ارتباطی با نیوا کامنت بکند لطفاً. آی‌مسیج ندارم. ایمیل شاید؟
 
 
2- خوابم نمی‌برد و باید بخوابم، چون لازمه‌ی شغلِ مورد علاقه‌ام همیشه دانش‌آموز بودن است، حتی وقتی که دانش‌آموز نیستی. متاسفانه یا خوشبختانه آدم‌های دور و برم اینقدر نو شده‌اند که نمی‌دانم بروم به چه کسی بگویم در این مدرسه‌ی جدید- که آنوشا هیچ خاطره‌ی خوبی از درس‌خواندن درش ندارد- غزلیات سعدی درس خواهم داد تا بخندد
چند وقت پیش بود که ستاره‌ی تمام وبلاگ‌هایی که دنبالشون می‌کنم با عنوانِ «نامه به گذشته» روشن شده بود. دونه به دونه‌شون رو تو سکوت خوندم و بعد نشستم با خودم فکر کردم که اگه من هم تو این چالش شرکت می‌کردم چی به خودِ قدیمم می‌گفتم. و بعد کشف بزرگی کردم. فهمیدم که از گذشته‌م راضیم و دلم نمی‌خواد هیچ کدوم از جزئیاتش رو تغییر بدم.اگه بخوام به گذشته خودم نامه بنویسم، فقط در چند جمله می‌نویسم «تا می‌تونی از تک تک لحظاتت لذت ببر و عاشق همه جزئیات
در بین مردم حکایتی مشهور شده به این صورت:
روزی معاویه... به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی...
انداخت. عمروعاص... در گوشش نجوا کرد... این‌ها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی‌آمدند...
معاویه برافروخت.عمروعاص قول داد که حماقت نماز‌گزاران را ثابت می‌کند. پس از نماز،
بر منبر رفت و... گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود‌ را به نوک بینی‌اش
برساند، خدا بهشت را بر او واجب می‌نماید و بلافاصله مشاهده‌ کرد که همه تلاش می‌کنند
نوک‌
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.





















با این صدایی که صدایی نیست، ناخوش است حتی، می‌خواندم و می‌خوانم. قبل‌ترها اگر برای خودم و در خلوت یا مسیرهای دان
❓ولی فقیه که مثلِ ما یک انسان هست و
توسط مردم انتخاب میشه نه خدا، آیا معصومه؟ از کجا بدونیم رهبرِ کشوری با
این همه مشکلات و اختلاسات، نائبِ امامه؟
پاسخ
مرجعِ دینی و رهبرِ جامعه ایمانی هنگامِ تصدیِ سمتِ ولایت، معصوم هستند؛
تعجب نکنید! ما همه مراجع تقلید را ‌نائبِ عامِ امام زمان می دانیم و
فرستاده امام. خودِ امام زمان ما را امر کرده اند به اطاعتِ بی چون و چرا
از مراجع تقلید در عصرِ غیبت کبری:
"فامّا الحَوادث الواقِعَة،
فارجِعوا فیها اِلی
به قلم دامنه. به نام خدا. فردوسی توسی در «سرآغاز» شاهنامه با ۱۵ بیت، از خدا و خرد می‌گوید و در در پیِ آن در بخش «ستایش» با ۱۹ بیت خرَد را شرح می‌ڪند و سپس با سرودنِ شعرهایی درباره‌ی آفرینش عالَم، آفرینش مردم، آفرینش آفتاب، آفرینش ماه، و سپری‌ڪردن شش بخش شاهنامه، به بخش هفتم می‌رسد ڪه «اندر ستایش پیغمبر» (ص) است و با زیرڪی و ذڪاوت تمام، در آن عصرِ سختگیرانه بر شیعیان، با گذری گُذرا از ذڪر نام سه خلیفه‌ی یڪم تا سوم، به وصف خاص و اتحاد نفسانی ا
 
فصل باران است بارانی شویم / از درون جوشیم و طوفانی شویمبوی خاک و بوی نمناک چمن / کیف دارد زیر باران تر شدندر تمام قطره ها تکثیر شو / زیر باران خدا تطهیر شو . . .
 
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روزهای بارانی ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
 
دمش گرم ، باران را میگویم ، به شانه ام زد و گفت :خسته شدی ، امروز تو استراحت کن ، من به جایت می بارم . . .
 
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦ اس ام اس روزهای بارانی ♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
 
تنها ادامه میدهم در زیر بارانحتی به درخواست چتر هم جواب رد
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. زیارت رضوی توحیدی. قسمت دوم. پست ۴۶۹ مدرسۀ فکرت. ورودمان به هتل گلشن رضوی را پیش‌ازظهرِ ۲۸ آبان ۱۳۹۸ به ثبت رساندیم و در محل اقامت‌مان قرار و آرام گرفتیم؛ با حالات گونه‌گون: خوشحالی از سالم‌رسیدن به مقصد. سکوت و فرورفت به اعماقِ انگیزه‌ها و آرزوهای فردی. ازدیاد خنده‌ها و شوق وصال‌ها از طریق خواندنی‌ها و شنیدنی‌های طرفینی، چه جوک، چه مزاح، چه فکاهی، چه جدّی و چه نکته و پندرسانی. هم‌باشی ذهنی و کلامی و فکری ب
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. برداشت‌های من از وصیت‌نامه‌ی درخشنده‌ی شهید عزیز سلیمانی؛ وصیتی ڪه در میان آدمیان، برآمده از فرهنگ دیرین و ادب بَرین است:
 
پرده‌ی راز: او شیدانه، خدا را «عشق» و «حبیب» خود می‌خوانَد و با ساده‌ترین جمله‌ی رایج ایرانی، می‌گوید: «من دوستت دارم» و با بر زبان‌آوردنِ واژگان اَنیسیِ «عشقِ من»، پرده از راز و نیاز مُدامِ عرفانی‌اش با حضرت پروردگار برمی‌دارد و می‌گوید: «پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملُو
  عباس میلانی در پاورقی یکی از کتاب های خود به اشارت می نویسد: وقتی به خاطر می آوریم که نه تنها اغلب اولیای تذکره الاولیا که بخش اعظم شعرا و فلاسفه و مورخان فرهنگ ما سنی مذهب  بودند و این واقعیت را در کنار تصویر رایج و عامیانه ای می گذاریم که اغب شیعیان ایران درباره ی سنیان در ذهن دارند، به نوعی دو پارگی حیرت آور در هویتِ فرهنگی خود پی می بریم.
 
  ذکرِ این گفته به قصدِ روشن شدن چند طرح و فکر پیشِ خودم است. اغلب در کتاب های تاریخ، حتی به قلمِ بزرگ
معنی و تعریف. خودزندگی‌نامه یا اتوبیوگرافی به گونه‌ای از زندگی‌نامه‌نویسی اطلاق می‌شود که توسط خود فرد نگاشته شود. واژه‌ی اتوبیوگرافی از کلمه‌ی یونانی autobiographia گرفته‌شده که در آن autos به معنای خود، bios به معنای زندگی و graphien به معنای نوشتن است. به نظر می‌رسد تعریف این گونۀ ادبی با اختلاف نظرهای بسیاری همراه بوده و به همین دلیل، مرزبندی جامعی برای آن ارائه نشده‌است. با این وجود، بیش‌ترِ این تعریف‌ها را می‌­توان به دو دستۀ کلی تقسیم کرد
بسم الله الرحمن الرحیم
 
سفر عشق ( سفرنامه زیارت اربعین امام حسین )
 
قسمت دوم  :  مسیر نور
 
         بندهای کوله پشتی و کفش خویش را محکم کردیم با عزمی راسخ به همراه دوازده نفر دیگر از هم قطاران گروه ، از کوفه با پای پیاده عازم کعبه عشق - کربلای معلا – شدیم ، وقتی قدم در مسیر گذاردیم دیدیم در مسیل افتاده ایم ، رودی انسانی و سرشار از عشق باحرارت هرچه تمام تر دیوانه وار در یک مسیر ، در یک خط و به سوی یک مقصد در حرکتند. به حرکت و عبور عاشقان ابا عبدا
بسم الله الرحمن الرحیم
 
سفر عشق ( سفرنامه زیارت اربعین امام حسین )
 
قسمت دوم  :  مسیر نور
 
         بندهای کوله پشتی و کفش خویش را محکم کردیم با عزمی راسخ به همراه دوازده نفر دیگر از هم قطاران گروه ، از کوفه با پای پیاده عازم کعبه عشق - کربلای معلا – شدیم ، وقتی قدم در مسیر گذاردیم دیدیم در مسیل افتاده ایم ، رودی انسانی و سرشار از عشق باحرارت هرچه تمام تر دیوانه وار در یک مسیر ، در یک خط و به سوی یک مقصد در حرکتند. به حرکت و عبور عاشقان ابا عبدا
مطالبِ زیر در واقع دو مطلب جداگانه اند. یکی در نشریه ی 35 میلی متری، مجله کانون فیلم و عکس دانشگاه شیراز، سال سوم، شماره ی پنجم، زمستان 96 و بهار 97، منتشر گردیده است. دیگری به قصدِ انتشار در نشریه ی کانون ادبی دانشگاه شیراز نوشه شده است. 

 آن که می پذیرد، نقاد است، و آن که نمی پذیرد محق است. و من در این میان گفته و رفته.
محمدرضا اصلانی
 
  خواندنِ دگرخوانیِ سینمای مستند پس از هم نشینی و رویارویی با مولف طی سه روز و خاصه در دو جلسه ی 4 ساعته، آشنایی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها